جدول جو
جدول جو

معنی پیوند خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیوند خوردن
در علم زیست شناسی پیوند یافتن درخت، قبول پیوند کردن درخت، در پزشکی متصل شدن عضو پیوند خورده
تصویری از پیوند خوردن
تصویر پیوند خوردن
فرهنگ فارسی عمید
پیوند خوردن
(یُ)
پیوندزده شدن درخت یا گیاه، یعنی متصل شدن پوست یا قسمتی از درختی بدرخت دیگر تا میوه یا گل درخت اخیر دگرگون و یا بهتر گردد. پیوند یافتن. رجوع به پیوند شود، بند خوردن (در کاسۀ شکسته و جز آن)
لغت نامه دهخدا
پیوند خوردن
پیوند زده شدن درخت یا گیاه، پیوند یافتن
تصویری از پیوند خوردن
تصویر پیوند خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیوند خورده
تصویر پیوند خورده
درخت یا بوتۀ گل که آن را پیوند زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوند کردن
تصویر پیوند کردن
متصل کردن، وصل کردن، در علم زیست شناسی پیوند زدن درخت، ملحق ساختن دو تکۀ جداشده به یکدیگر، در پزشکی پیوند زدن، وصلت کردن، ازدواج کردن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ وَ خوَرْ / خُرْ دَ)
پیوند خورده درخت، پیوندزده شده. پیوندیافته. رجوع به پیوند شود، بندخورده. بندزده: قصعهٌ مشعبه، کاسۀ پیوندخورده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
پیوند زدن. برای بهتر کردن یا عوض کردن ثمر یا گل درختی، بطریقۀ معمول قسمتی از درخت دیگر بوی پیوستن. تبنیق. اطعام، تطعیم، پیوند دادن شاخی به شاخی دیگر. (منتهی الارب) ، متصل کردن. وصل کردن:
پیوند روح میکند این باد مشک بیز
هنگام نوبت سحر است ای ندیم خیز.
سعدی.
ای باد بامدادی خوش میروی بشادی
پیوند روح کردی پیغام دوست داری.
سعدی.
فصل کردن میتوان، پیوند کردن مشکل است.
؟
- با در آجری پیوند کردن، یا با بزرگان پیوند کردن، از خاندانی توانگر زن گرفتن.
- پیوند کردن با، زن دادن. زن ستدن از:
فلک در عقد شاهی بند کردش
به یاقوتی دگر پیوند کردش.
نظامی.
، نظم کردن. مرتب کردن. منظم کردن.
- پیوند کردن سخن، پرداختن سخن و گفتار:
سخنها براینگونه پیوند کن
و گر پند نپذیردش بند کن.
فردوسی.
- ، آغازیدن سخن، به سخن گفتن ابتدا کردن:
سخن سلم پیوند کرد از نخست
ز شرم پدر دیدگان را بشست.
فردوسی.
، وصله کردن جامه. درپی کردن. پینه کردن. رقعه دوختن برجامه، بند زدن. رقع. پیوند زدن. چسبانیدن قطعات شکستۀ ظرفی یا چینی، به هم پیوستن. ملحق کردن دو قسمت جداشده رابیکدیگر:
صواب است پیش از کشش بند کرد
که نتوان سر کشته پیوند کرد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
پیوند زده شده (درخت نهال)، بند خورده: قصعه مشعبه کاسه پیوند خورده
فرهنگ لغت هوشیار
پیوند زدن، برای عوض کردن یا بهتر شدن ثمر گل یا درختی بطریقه معمول قسمتی از درخت دیگری به وی پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار